مهر تو عکسی بر ما نیفکند / آئینه‌رویا! آه از دلت، آه...

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

بوک‌مارک- 7

«یکی بود، یکی نبود. شکارچی‌ای بود که برای شکار به جنگل رفت. تو جنگل درختی را دید که پر از پرنده بود. با اسلحه‌اش به سمت آن‌ها شلیک کرد و تعداد زیادی را هدف قرار داد. بعضی پرنده‌ها کشته شدند و بعضی مجروح شدند. شکارچی شروع کرد به جمع‌آوری پرندگان کشته‌شده و کشتن پرندگان مجروح با چاقویش. در حالی که غرق این کار شده بود، به خاطر سردی هوا چند قطره اشک توی چشم‌هاش جمع شد. یک پرنده به یکی دیگر گفت: "این شکارچی دل‌نازک است. چشم‌هاش را ببین. به خاطر ما گریه می‌کند." پرنده‌ی دیگر به او گفت:"چشم‌هاش را فراموش کن. به دست‌هاش نگاه کن."»


جایی که خیابان‌ها نام داشت / رنده عبدالفتاح / ترجمه: مجتبی ساقینی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی