«رازهایی که نمیگوییم، حرفهایی که نمیزنیم، زمانهای دیگری سراغمان میآیند. وقتی چشمبسته زیر شامپویی ایستادهایم که از سر و رویمان زیر دوش سر میخورد. یا وقتی شوهرها بدون توجه به ما و بیخوابیهایمان، پشتشان را به ما میکنند و میخوابند. آن موقعهاست که حرفهای نگفته مثل هیولاها به ما هجوم میآورند. برای این است که ما حرف میزنیم. ما حرف میزنیم که موقع برگشتن به خانه سبکبال باشیم. بعد از حرف زدن مثل پر بیوزن میشویم و خوشحال و رویاباف. میتوانی این را بفهمی؟»
سیندرلاهای مسقط / هدی حمد / ترجمه: معانی شعبانی