گفتم: «یهطوری حرف میزنی که انگار اونجا بهترین جای دنیاس. انگار همه چیز تو بوستون بهتره.»
به چشمهایم نگاه کرد و وقتی میخواست حرف بزند، انگار غم از چشمهایش میبارد. «تو بوستون، تقریبا همه چیز بهتره، به جز دختراش. بوستون تو رو نداره.»
این حرفش باعث شد دستپاچه و سرخ شوم. به او گفتم: «بوستون فعلا منو نداره. یه روزی منم میام اونجا و پیدات میکنم.»
از من خواست به او قول بدهم. گفت که اگر من به بوستون بروم، همه چیز واقعا بهتر خواهد بود و آنجا بهترین شهر دنیا خواهد شد.
امروز صبح ناچار شدم با او خداحافظی کنم. فکر میکردم اگر او برود، من میمیرم.
اما نمردم. چون او رفت و من هنوز اینجا هستم. هنوز دارم زندگی میکنم. هنوز نفس میکشم.
فقط به زحمت.»
ما تمامش میکنیم / کالین هوور / ترجمه: آرتمیس مسعودی
- ۹۶/۱۰/۰۳