خواهرک چند روز دیگر میرود. این یک جملهی خبری ساده نیست. برای شناختن این جملهها لازم است یک آدم دردکشیدهای، یک آدم ِ از فرودگاه امام کینه به دل گرفتهای، یک آدمِ رفتنِ پیوسته دیدهای، همت کند و دستور زبان فارسی را از نو بنویسد و چیزی مثل «جملهی خبری آوارشونده بر قلب» یا «جملهی خبری شکننده» یا «جملهی خبریِ چون تیری در قلب فرو رونده» به آن اضافه کند. آنوقت من میتوانم بیایم بنویسم «خواهرک چند روز دیگر میرود و این یک جملهی خبری چون تیری در قلب فرو رونده است» و خیالم، دست کم از پویایی زبان فارسی، راحت باشد. چون روزگاری شده که آدم دیگر خیالش از خیلی چیزها راحت نیست. از اینکه پارههای تنش را همیشه نزدیک خود داشته باشد مثلا و وسط همهی شلوغیها و تیرگیها، دستکم با هفتهای یکبار دیدن و در آغوش گرفتنشان نوری به زندگیاش بتاباند. چون آدم خیالش از بودن والریا هم راحت نیست حتی، که اگر چه هفتهای یکبار یا حتی ماهی یکبار هم نمیشد که ببیندش، اما تصور اینکه در همان هوایی نفس میکشد که او، نمرهی خوشبختیاش را چند پلهای بالاتر میبرد. اما یکمرتبه والریا توی تلگرام به آدم پیغام میدهد که ویزایش آمده و چند روز دیگر میرود. و این هم یک جملهی خبری آوارشونده بر قلب است اگر ساختار زبان فارسی را خوب بشناسید. و اگر چه ویزای ت هنوز نیامده، اما آدم دیگر خیالش از این راحت نیست که چند ماه دیگر هم بتواند مثل همین روزها هر وقت دلش بکشد به ت پیغام بدهد که: «ببینیم همو»، و چند دقیقهی بعد برنامهی صبحانه، ناهار، عصرانه، پیادهروی، خرید یا شامشان را ریخته باشند. چون چند ماه دیگر حتی روز و شبشان با هم یکی نیست. چون آدم دستور زبان فارسی را میشناسد. به مبحث صفت لیاقت مسلط است و میداند که ویزاها آمدنیاند و آدمها رفتنی.